نفخه قدر
نفحه قدر رسید
جاده تقرب، قدم های عاشقانه می طلبد
پنجره ای رو به ملکوت باز است
امشب می توان خدا را از دروازه های گشوده هفت آسمان دید
سالی را به فراموشی گذرانده ایم و امشب راه میانبری است برای رسیدن به صراط حضور
شب یلدای عاشقان، شب طواف ملائک حول کعبه وجود حجت الهی
شبی همپای بلندی عمر انسان و کوتاه ترین راه برای رسیدن به والاترین مراتب کمال انسانی از راه رسید
امشب بر دامن بانوی قدر چنگ بزن و از تمام بندهای جوشن تمنا کن؛ کلام عشق را تاج سر خود کن و از چشمانت اشک توبه ببار.
شاید این قدر آخرین من و تو باشد و کاغذ سرنوشت مان تا قدر دیگری کفاف نکند
اَللّـهُمَّ اِنّي كُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَياْتُ وَتَعَبَّاْتُ
خدايا من هر زمان پيش خود گفتم كه ديگر مهيا و مجهز شدهام
وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَينَ يدَيكَ وَناجَيتُكَ اَلْقَيتَ عَلَي نُعاساً اِذا اَنـَا
و برخاستم براي خواندن نماز در برابرت و با تو به راز پرداختم تو بر من چرت و پينكي را مسلط كردي در آن هنگامي كه
صَلَّيتُ وَسَلَبْتَني مُناجاتَكَ اِذا اَ نَا ناجَيتُ مالي كُلَّما قُلْتُ قَدْ
داخل نماز شدم و حال مناجات را از من گرفتي در آن وقتي كه به راز و نياز پرداختم، مرا چه شده است كه هرگاه با خود گفتم
صَلَُحَتْ سَريرَتي وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابينَ مَجْلِسي عَرَضَتْ
باطن و درونم نيكو شده و نزديك شده از مجالس توبهكنندگان مجلس من، گرفتاري
لي بَلِيةٌ اَزالَتْ قَدَمي وَحالَتْ بَيني وَبَينَ خِدْمَتِكَ سَيدي لَعَلَّكَ عَنْ
و پيش آمدي برايم رخ داده كه پايم لغزش پيدا كرده و ميان من و خدمتگزاريات حائل گشته، اي آقاي من، شايد مرا از در
بابِكَ طَرَدْتَني وَعَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيتَني اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيتَني مُسْتَخِفّاً
خانهات راندهاي و از خدمتت دورم كردهاي يا شايد ديدهاي سبك شمارم
بِحَقِّكَ فَاَقْصَيتَني اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيتَني مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيتَني اَوْ لَعَلَّكَ
حقت را پس دورم كردهاي يا شايد ديدهاي از تو رو گرداندهام پس خشمم كردهاي يا شايد مرا
وَجَدْتَني في مَقامِ الْكاذِبينَ فَرَفَضْتَني اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيتَني غَيرَ شاكِر
در جايگاه دروغگويانم ديدهاي پس رهايم كردهاي يا شايد ديدهاي سپاسگزار
لِنَعْمآئِكَ فَحَرَمْتَني اَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَني مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَني
نعمتهايت نيستم پس محرومم ساختهاي يا شايد مرا در مجلس علما، نيافتهاي پس خوارم كردهاي
اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيتَني فِي الْغافِلينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيسْتَني اَوْ لَعَلَّكَ
يا شايد مرا در زمره غافلانم ديدهاي پس از رحمت خويش بي بهره ام كردهاي يا شايد
رَاَيتَني آلِفَ مَجالِسِ الْبَطّالينَ فَبَيني وَبَينَهُمْ خَلَّيتَني اَوْ لَعَلَّكَ لَمْ
مرا مأنوس با مجالس بيهوده گذرانم ديدهاي پس مرا به آنها واگذاشتهاي يا شايد
تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعآئي فَباعَدْتَني اَوْ لَعَلَّكَ بِجُرْمي وَجَريرَتي
دوست نداشتي دعايم را بشنوي پس از درگاهت دورم كردهاي يا شايد به جرم و گناهم كيفرم دادهاي
كافَيتَني اَوْ لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيآئي مِنْكَ جازَيتَني فَاِنْ عَفَوْتَ يا رَبِّ
يا شايد به بي شرميام مجازاتم كردهاي پس اگر از من بگذري پروردگارا
فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبينَ قَبْلي لاَِنَّ كَرَمَكَ اَي رَبِّ يجِلُّ عَنْ
بجاست چون بسيار اتفاق افتاده كه از گنهكاران پيش از من گذشتهاي زيرا كرم تو پروردگارا برتر از
مُكافاتِ الْمُقَصِّرينَ وَاَ نَا عائِذٌ بِفَضْلِكَ هارِبٌ مِنْكَ اِلَيكَ مُتَنَجِّزٌ ما
كيفر كردن تقصيركاران است و من پناهنده به فضل توام و از ترس تو بهسوي خودت گريختهام و درخواست
وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً
انجام وعدهات را در چشم پوشي از كسي كه خوش گمان به تو است دارم