قرآن مأدبه الهی
نکته اول:
وجود، حقیقت و ذات انسان، یکی از اسرار بزرگ الهی و یکی از رموز این عالم است. انسان واقعی سرّی از اسرار الهی است. بلکه سری ترین اسرار الهی است. درروایات آمده که: خداوند به آدم خطاب کرده که «انت سرّی»؛ تو سرّ من هستی. این آدمی که سرّ خداست، از یک استعداد فوق العاده و
غیر قابل اندازه گیری برخوردار شده، آدمی را جز خدا نمی شناسد و خدا را هم جز آدمی نمی تواند بشناسد.>
خداوند در سوره مبارکه احزاب فرمود: «انّا عَرَضنا الامانة علی السمواتِ و الارضِ و الجبالِ فأبینَ أن یَحمِلها و أشفَقنَ مِنها و حمَلَها الانسانُ»[1]؛ ما امانتی را که آسمانها، زمین و کوهها؛ یعنی تمام هستی نتوانست تحمل كند، به انسان دادیم.
مراد از این امانت، استعداد فراوان و بی پایان انسان ها هست.استعداد انسان، کامل شدن است. هیچ موجودی این ظرفیت را ندارد آسمان ها، زمین، این ها در واقع کنایه از کل عالم هستی است.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم سرّ و عفاف ملکوت با منِ راه نشین ساغر مستانه زدند[2]
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان باده شکرانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند[3]
نکته دوم
این که طبق مکاشفات و مشاهدات عرفای ما، آدمی تا به قدر خودش برسد، تا به آن ذات اصلی خودش برسد، هفتاد هزار حجاب دارد، « انَّ لله سبعین الف حجابٍ من نورٍ و ظلمةٍ»[4] که بعضی ها از آن حجاب ها، نورانی و بعضی ظلمانی است. « لَو کشَفَها لَاحترَقت سبحاتُ وجهه منتهی الیه»[5]؛ فرمود وقتی آن هفتاد هزار حجاب را خرق بکند، نور خدا او را می سوزاند. یعنی تمام وجود این را به خودش جذب می کند.
نکته سوم
طبق روایات، قرآن هم هفتاد هزار بطن دارد، امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «ما مِن حرفٍ من حروف القرآن الّا و لَه سبعونَ الف مَعنا»؛ « هیچ حرفی از حروف قرآن نیست الا این که 70 هزار معنا دارد»
بنابراین روح و جان و حقیقت انسان، یکی از بزرگترین اسرار الهی است. این «سرّ» بالاترین ظرفیت هستی را برخوردار است، ظرفیت یعنی قدر و اندازه دارد. بعد تا رسیدن به آن عالی ترین مرحله یعنی مرحله قدرش، هفتاد هزار حجاب دارد. معانی و بطون قرآن و ملکوت قرآن هم هفتاد هزار است.
نکته چهارم
ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت خدا است. «دُعیتُم فیه الی ضیافة الله»[6] خدا ما را به ضیافت فرا خوانده است.
نکته پنجم
دراین ضیافت، خداوند از انسان پذیرایی میکند، آن مائده ای که براي انسان فرستاده «قرآن» است. «القرآنُ مأدبة الله»[7] قرآن طعام الهی است. قرآن هم طعام و هم شراب است. برای پذیرایی از روزه داران و میهمانان خودش، قرآن را فرستاد. بنابر بعضی از روایات در شب بیست و سوم، آن قرآنی که مأدبة الله است و هفتاد هزار بطن دارد؛ نازل می شود. نازل می شود که چه کار کند؟ که دست آدمی را بگیرد، آدمی را به قدرش برساند، به آن ظرفیتی که دارد، برساند.
« یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرجُ منها و ما ینزلِ من السّماء و ما یعرُجُ فیها»[8]
(یعلمُ ما یلج فی الارض)؛ خدا می داند چه چیزی در این دل های زمینی وارد می شود. (و ما یخرجُ منها) و چه آهی از این دل بلند می شود (و ما ینزل من السماء) و می داند که چه فیضی را باید نازل کند (و ما یعرج فیها) و دست چه کسانی را باید بگیرد و بالا بکشد. بر این اساس، شب قدر، شبی است که اگر انسان ها بتوانند در آن ساعت ها، مراقبت کنند، حواسشان را جمع کنند و کشیک نفس بدهند:
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب که در این پرده جز اندیشه او نگذارم[9]
همه پاسبان نفس باشند، حتی آن هایی که مشغول کار هستند. وسط کار، ارتباط با خدا پیدا کنند و مناجات کنند و فیوضات دریافت کنند. اگر آن چه را که وظیفه شان هست، درست انجام دهند، قرآن دستشان را می گیرد. قرآن برای همین نازل شده؛ مأدبة الله است، طعام آماده است.
گریه کردن منظور اصلی امشب نیست، فکر نکنید ناله کردن، آن چیزی است که امشب نصیب خوبان می شود. گریه و ناله کردن و منقلب شدن مقدمه است، حال معنوی پیدا کردن مقدمه است. مقدمه چه چیزی است؟ مقدمه این که آن نزول را در درون خودش ببیند، طلوع آن آفتاب را در سرّ و باطن خودش ببیند، «یَنزلُ من السَّماء و ما یعرُجُ فیها»[10]؛ قرآن امشب بر دل عده ای نازل می شود، وجودشان را نورانی می کند، دست این ها را می گیرد و این حجاب های درونی را خرق می کند.
همه حجاب ها درونی است، ما هیچ حجابی نداریم که بیرونی باشد، مثلاً اگر انسان خانه داشته باشد، خانه حجاب نیست؛ تعلق به آن خانه حجاب است. تعلق هم جایش در دل است، دل عنکبوتی است که این تعلق ها را دارد: « انَّ أوهنَ البیوتِ لبیتُ العنکبوت»[11]؛ قرآن می آید تا این تارهای عنکبوتی را قطع کند، هر کدام از این رشته های تعلق، یک تار عنکبوتی است. اصلاً یکی از سفارشاتی که امشب شده خواندن سوره عنکبوت است. در این سوره چه آمده؟ بايد تارهای عنکبوتی را که همان رشته های تعلق و وابستگی است، از درون مان دور كنيم.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخساری که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است[12]
مگر یک تعلق و وابستگی، که تعلق و وابستگی به آن، عین آزادی و رهایی است.
قرآن دست انسان را می گیرد، مرحله به مرحله، عوالم وجود، لایه های هستی را می برد و این هفتاد هزار حجابی که آدمیان به این حجاب ها گرفتار هستند، یکی پس از دیگری خرق می کند، تا به مراحل پایانی برسند. این ها همه مال آن «مأدبه» است، آن مأدبه و طعام الهی را که می خورند، آن نیرو می دهد، بدون آن طعام و شراب، انسان نمی تواند پیش برود.
شب قدر، قدر آسمان و زمین و قدر موجودات نیست، قدر انسان است، قدر انسانهایی است که قرآن بر ایشان نازل می شود، دستشان را می گیرد. آن ها دستشان را در دست قرآن می گذارند ـ حبل الله است دیگر ـ ریسمان را می گیرند و با آن می روند، این حجاب ها و لایه ها را طی می کنند. این، شب قدرشان است.
مگر خداوند نفرمود: « لیلة القدر خیرٌ من ألف شهر»[13]؛ هزار ماه، هشتاد و سه سال و سه ماه است. هشتاد و سه سال را خدا فشرده کرده، به اندازه یک شب رسانده است؛ آیا با هشتاد و سه سال زحمت، شما نمی توانید سفر اول را طی کنید؟! هشتاد و سه سال با برکت، نمی توانید این حجاب ها را حذف کنید! واقعاً در این دنیا خیلی سخت است که بتوانیم این حجاب ها را یکی پس از دیگری خرق کنیم. شب قدر بهترین شب است. کسی کوتاهی نکند. مثلاً لحظهای خسته شود، بگوید چند دقیقه استراحت کنم. فرصت برای خوابیدن هست. فرصت برای بیداری نیست. فرصت بیداری خیلی کم است. امشب، چه کنیم که این قرآن بیاید بر ما نازل شود؟! دست ما را بگیرد، این لایه های وجود را، طی کنیم، تا آخر سفر اول برویم؛ بعد ببینیم عجبا. اولیای خدا چه درک می کنند! این هایی که ایمان همه وجودشان را فرا گرفته، این هایی که « لا تحرّکه العواصف»[14]؛ بادهای تند روز گار این ها را نمی لزراند، این ها با چه بصیرتی این راه را طی می کنند! «اتِّقوا فراسة المومن فانَّه ینظُرُ بنور الله»[15]؛ آن وقت او دانایی و فراستی پیدا می کند، که بر اساس این دانایی دچار لغزش نمی شود، گرفتار زرق و برق دنیا نمی شود، گرفتار چشم و هم چشمی ها نمی شود، گرفتار تنبلی و سستی و غفلت نمی شود، گرفتار شرک نمی شود.
قدم اول این است که بفهمیم یک خبرهایی است، بعد باید چه کنیم؟ باید درخواست کنیم، درخواست داریم تا درخواست. یک وقت درخواستی که انسان می کند، مثل درخواست کسی است که نیاز ندارد ولی می خواهد آن را هم داشته باشد. درخواستش سرسری و سطحی است.
خواندن بی درد از افسردگی است خواندن با درد از دل بُردگی است
باید طلب در آدمی آهسته آهسته بجوشد. اگر حواس تان را جمع کنید، تدریجاً این طلب در شما به وجود بیاید، رشد کند، بالا برود، تا همه وجود شما را پر کند، تمام ذهن و اندیشه و افکار و درون شما، طلب و نیاز شود. به خودش قسم، امکان ندارد: «ما اظنَّک أن تَرُدَّنی فی حاجة قد أفنیتُ عمری فی طلبٍ منک»[16]؛ امکان ندارد میزان حاجت و درخواست و طلب در آدمی به این مرحله برسد، خدا اعتنا نکند، خدا اجابت نکند، هر گاه می بینید که خبری نیست، بدانید به آن میزان نرسیدید، ادامه بدهید، کوتاهی نکنید. این قدر این ادامه پیدا کند تا اصلاً نفهمید دیگر که روی زمین هستید، در آسمان هستید، گوش های شما دیگر چیزی نشنود. بنابراین اگر نیاز، طلب، درخواست و همت در آدمی به آن میزان برسد؛ خدا دست او را می گیرد و بعد یک شبه، راه هشتاد و سه سال بلکه (خیرٌ من ألف شهر) راه پانصد ساله، راه هزار ساله را طی می کند.
چقدر بدبخت است کسی که از شب قدر نمی تواند استفاده کند: « فان الشقیُّ مَن حَرُمَ غُفرانَ الله فی هذا الشَّهر»[17] بدبخت و بیچاره آن کسی است که این نعمت آماده هست که بر او فرود بیاید و دست او را بگیرد، با خودش ببرد؛ اما او امشب بچه بازی کند. از سر شب توجه تان را زیادتر کنید. ما مثل آن گنجشکی هستیم که صبح از لانه اش بیرون می پرد، نمی داند روزی اش کجاست! چقدر دانه و کجا پیدا می کند و دانه هایی که پیدا می کند چه چیزهایی هستند؟ ممکن است دانه زیادی بيابد، ممکن هم هست چيزي پيدا نكند. ولی خاصیت این پرنده این است که به امید خدا پرواز می کند. ما هم امشب اینگونه هستیم. کدام یک از شما میدانید که امشب به این مرحله می رسید؟ کدام یک از شما می دانید که نمی رسید؟ بنابراین، وقتی از خانه راه می افتید، عین آن گنجشک هستید؛ به اميد خدا حركت مي كنيد.
ای خدا، این گنجشکها و پرستوهایی که امشب از آشیانه شان می پرند، به طرف جلسات مذهبی و حرم مطهر امام رضا علیه السلام میآیند و خودشان را به هر جایی که احساس میکنند آشیانه رحمت و مأمن لطف پروردگار است، میرسانند و نمی دانند که آن حالات برایشان پیدا خواهد شد یا نه! ولی در دل این پرستوها یک چیز، خیلی زیباست و آن این است که از همه چیز دل می بُرَند. خودشان هستند و خدای خودشان. دل هایشان سرشار، آکنده و مالامال از امید است.
اگر این امید را گسترش بدهید و به آن سطحی برسانید که همه وجود شما را پُر کند؛ امکان ندارد خدا دستگیری نکند. این قدر به شما بگویم، آن ها منتظر شما هستند، همانطور که شما منتظر هستید که لیالی قدر بیاید، آنها هم منتظر هستند که شب قدر بشود، شما بیایید و به شما عنایت کنند.
تو را ز کنگره عرش می زنند سفیر ندانستی که در این دامگه چه افتادست[18]
بانگ می آید که ای طالب بیا جود محتاج گدایان چون گدا[19]
خداوند میگوید: جود من هم منتظر شماست. «الذی لا تَنقُصُ خزائنُهُ و لا تزیدهُ کثرَة العَطاء الا جوداً و کرَماً»[20] فرمود: هر چه بیشتر از من درخواست کنید، کرم و جود من، بیشتر ظهور پیدا میکند.
طبق بعضی از روایات، خداوند فرشتگانی را بین آسمان و زمین میگمارد که فریاد میزنند: آیا کسانی هستند که از خدا درخواست مغفرت کنند، بیایند ما این ها را اجابت کنیم. آیا بین شما کسانی هستند که از خدا، خود خدا را طلب کنند؟ بیایند ما این ها را اجابت کنیم.
خدایا امشب همه چیز برای دریافت فیوضات فراهم است. تو آسمان و زمین را برای بخشیدن آماده کردی؛ ما هم دل هایمان را آماده میکنیم. ما هم کاسه های گداییمان را صیقل میدهیم، پاک میکنیم؛ تا زمانی که از رحمتت در این کاسهها میریزی، کاسههای دل ما آلوده نباشد که باران رحمت تو را آلوده کند. با این امید و با حال معنوی، حداقل می شود گفت که ان شاء الله امشب، چند نفری پرواز خواهند کرد. خوشا به حال آنهایی که امشب می روند، می روند که دیگر برنگردند. می روند و بعد دیگر صدایشان هم درنمی آید، حرف نمیزنند، رد گم میکنند. «طوبی لَهُم و حُسنُ مَآب»[21] خوشا به حالشان. «من المومنین رجالٌ صَدَقوا ما عاهدوا الله علیه»[22]؛ از مومنین کسانی هستند که میروند بر سر پیمانهایشان می مانند. «و مِنهُم مَن یَنتَظِر»[23]؛ و عده دیگر تا سال آینده منتظر می مانند. خدایا امشب نمیخواهیم از منتظرین باشیم.
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره زکه پرسی، چه کنی، چون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی[24]
خدایا امشب همه این پرستوها به سوی تو مهاجرت میکنند. آن چه را که آرزوی دیرینهشان است؛ به این ها عنایت کن.
الهی سینه ای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
[1] - سوره احزاب(33)/ 72
[2] - دیوان حافظ، شمس الدین محمد حافظ، گردآورنده حسینعلی یوسفی، نشر روزگار، چ اول 1381، تهران، غزل 184، ص 307
[3] - دیوان حافظ، غزل 184، ص 307
[4] - بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 73، ص 310، ح 26
[5] - بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 73، ص 310، ح 26
[6] - عیوان اخبار الرضا، شیخ صدوق، ترجمه حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، چ اول 1380، ج1، باب 28، ح 48، ص 597
[7] - بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 89، ص 19، ح 18
[8] - سوره حدید (57)/ 4
[9] - دیوان حافظ، غزل 325، ص 503
[10] - سوره حدید (57)/ 4
[11] - سوره عنکبوت(29)/ 41
[12] - دیوان حافظ، غزل 37، ص 107
[13] - سوره قدر (97)/ 3
[14] - مفاتیح الجنان، عباس قمی، ترجمه موسوی دامغانی، زیارت امیرالمومنین در مبعث، ص 627
[15] - اصول کافی، محمد کلینی، ترجمه جواد مصطفوی، ج 1، ص 317، ح 3
[16] - مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه، ص 261
[17] - عیوان اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، باب 28، ح 48، ص 597
[18] - دیوان حافظ، غزل 37، ص 107
[19] - کلیات مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی، دفتر اول، بیت 2806، ص 119
[20] - مفاتیح الجنان، دعای افتتاح، ص 294
[21] - سوره رعد(13)، آیه 29.
[22] - سوره احزاب (33)/ 23
[23] - سوره احزاب (33)/ 23
[24] - دیوان حافظ، غزل 458، ص 676