میزان مسلمانی
هر چه در این شب ها جلوتر میرویم، به کانون فیض و رحمت حضرت حق نزدیک تر میشویم. امشب مراتب فیض فراهم تر از شب نوزدهم است. این فیض ادامه پیدا میکند و در شب بیست و سوم به نهایت و اوج خودش می رسد. از آن جا که این شب ها به هم مرتبط است، یعنی در هر یک از این شب ها،
ما بخشی از کار را انجام میدهیم، یک سوم کار را انجام میدهیم؛ لذا هیچ کدام از این شب ها را نمی توان نادیده یا سبک گرفت. کم گرفتن هر یک از این شب ها، باعث کمی در آن نتیجه ایده آلی است که بخواهیم به آن برسیم. لذا حواس تان را جمع کنید، ارزش دارد انسان چند شب بیدار بماند، یعنی دلش بیدار باشد نه این که چشمهایش روی هم نیاید.
در این شب ها آرام و متین، سیر کنید. ببینید که دارید حرکت می کنید. ببینید که روح تان از حالت سکونت خارج شده است. شما نمی دانید در طی این سالیان طولانی چه بلایی سر این نفس آوردیم؟ مسکینِ بیچاره، نمی تواند تمرکز پیدا کند. تا میآید تمرکز پیدا کند، خوابش میبرد. از خواب بیدار می شود، می بیند بخشی از کار رفته و کاروان بخشی از مسافت را طی کرده است
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره زکه پرسی چه کنی چون باشی؟
به هوس راست نیاید به تمنی نشود کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد
شب قدر، شبی است که انسان باید در عمق جانش، سیر کند، در مراتب درون خودش سیر کند، هر چه شما بخواهید از این عوالم، از این کهکشان ها، از این لایه های معنوی و باطنی و ملکوتی عالم؛ در درون خودتان هست. پس باید سیر باطنی را شروع کنیم و ببینیم که داریم حرکت میکنیم؛ ببینیم که زمینه های روحیمان در فاصله همین دقایق آتیه، متحول میشود و آماده میشویم برای این که بتوانیم تصمیم بگیریم. هر چیزی زکاتی دارد. مال زکات دارد، بدن زکات دارد، جمال زکات دارد، علم زکات دارد. اگر حال معنوی پیدا شد، در لحظاتی حس کردید دل شکست، دیدید اشک جاری شد و دل آماده شد؛ معنایش این است که انسان دارد سیر می کند، دارد حرکت می کند، باید در این سیر و حرکت خودش تمرکز پیدا کند؛ این یک نعمتی است و زکات دارد؛ زکاتش این است که تصمیم بگیرد. تصمیم بگیرد شب بیست و یکم را به همه سال های آینده عمر خودش وصل کند و دیگر از آن تصمیمش برنگردد. این است آن کاری که در شب قدر از ما می خواهند.
خداوند انسان سست عنصر را دوست ندارد، خدا آدم ضعیفی که امروز عهد ببندد، ساعتی دیگر تخلف کند، دوست ندارد. خودش عزیز است، می خواهد که ما عزیز باشیم یعنی چه؟ یعنی چیزی نتواند در ما نفوذ پیدا کند.
باید در پیشگاه مولای متقیان علیه السلام اظهار ارادت و عجز و ناتوانی کنیم تا زمینه برای آغاز سیر باطنی فراهم شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه نامه 31، به ما میزان مسلمانی میدهد. نامه 31 وصیت عرفانی- تربیتی مولای متقیان است. آنهایی که میخواهند تصمیم بگیرند، سیر کنند، سوار مرکب رهوار سخن مولای متقیان شوند، این سخنی را که هدیه میکنم، تحلیل کنید. نامه طولانی و فوق العاده منسجم است. روح و جوهر این نامه، خلاصه می شود در این جمله که میفرماید: «یا بُنَیَّ إجعل نفسک میزاناً فی ما بینک و بین غیرک»؛ ای پسرم! ای فرزندان معنوی من! خودت را میزان قرار بده، در رابطه میان خودت و دیگران
چطور میزان قرار دهیم؟
«أحبب لغیرک ما تحب لنفسک»؛ آن چه را که برای خود دوست می داری، برای دیگران دوست داشته باش. این مسلمانی است، این عرفان علی علیه السلام است. اگر همین را عمل کنید، درهایی باز خواهد شد. فتوحاتی پیدا خواهید کرد.
در ادامه می فرماید: «و أکرَه له ما تَکرَه لَها»؛ آن چه را که برای خود دوست نمی داری، برای دیگری هم دوست نداشته باش. اگر دوست ندارید کسی صدایش را برای شما بلند کند، شما هم صدایتان را بلند نکنید. اگر دوست ندارید کسی در مزاح شما را دست بیندازد، شما هم نکنید
« ولاتَظلِم کَما لاتُحِبُّ أن تُظلَمَ»؛ ستم نکن، آن گاه که دوست نمی داری ستم شوی
«و أحسِن کَما تُحِبُّ أن یُحسَنَ الیک»؛ احسان کن به دیگران، چنان که دوست داری دیگران به تو احسان کنند
«و استَقبِح مِن نَفسِکَ ما تَستَقبِحُهُ مِن غیرک»[1]؛ آن چه را که قبیح می دانی از دیگران، برای خودت هم قبیح بدان. مثلاً در اتوبوس نشستیم، یکی می آید، حس می کنیم خسته است، می بینیم اتوبوس پر است. چقدر اگر من بودم دوست داشتم کسی به من جا بدهد. حالا من که نشستم، من به او جا بدهم. این انسانیت است، این احسان است.
از فرمایش دیگر مولای متقیان کمک میگیریم تا این مطلب را روشن کنیم. باید اخلاق عرفانی پیدا کنید، اخلاقی که انسان را به عرفان برساند. اخلاق عرفانی چیست؟
فرمود: «صِل مَن قَطَعَک»؛ تو وصل کن با کسی که از تو می بُرَد. می خواهی غرورت را بشکنی، جایش این جاست. آن کسی که از تو می برد، به او وصل شو. تهذیب نفس این است.
«وَ أُعفُ عَمَّن ظَلَمَک»؛ بگذرید از کسی که به شما ستم میکند.
«أعطِ مَن حَرَمَک»؛ آن کسی که به تو نمی دهد، تو به او بدهی.
«و احسِن الی مَن أساء الیک»[2]؛ اگر کسی به تو بدی کرد؛ به عنوان مسلمان و شیعه علی علیه السلام و به عنوان کسی که می خواهد راه علی علیه السلام را برود و به آن عرفان برسد؛ باید به او احسان کنی.
خدایا ما میتوانیم تصمیم بگیریم این گونه باشیم؟ از این کلاسهای کودکانه و بچه بازیها دست برداریم؟ امشب علی علیه السلام دست ما را بگیرد، بزرگ شویم؟ آیا میتوانیم؟ بله میتوانیم. اگر انسان بخواهد و حالش هم پیدا بشود، البته که می تواند تصمیم بگیرد، تمام این حجاب ها را خرق کند و بردارد.
کسانی که احساس می کنند، خیلی از خدا دور هستند؛ احساس می کنند از کاروان عقب ماندند؛ بیایند با من همناله شوند، بیایند با من گریه کنند؛ امشب برای مصیبت های خودمان گریه کنیم، ناله بزنیم، بگوییم خدایا بعد از سال ها هنوز ایمان وارد قلب ما نشده، هنوز وقتی این طور کارها را می خواهیم انجام بدهیم، تردید داریم که انجام بدهیم یا نه. شک داریم که این قدر سخاوتمند باشیم یا نه؟ ای خدا شیطان نمی گذارد ما در این سطح ایمان پیدا کنیم. در این سطح مسلمانی داشته باشیم.
ای خدای بزرگ از نظر معنوی و اخلاقی، مدت هاست عقب افتادیم؛ غفلت ما را گرفته، نماز می خوانم، لذت نمی برم. نماز می خوانم، تو در نمازم نیستی، تند تند نماز می خوانم، می خواهم سر و ته نماز را به هم بیاورم. می دانم این حجاب است، این بدبختی است. با همسرم مشکل دارم، با فرزندانم مشکل دارم، با خانوده ام مشکل دارم، با همسایه ام مشکل دارم، با شغلم مشکل دارم، می دانم منشأ همه این ها خودم هستم، هوای نفسم است. معنوی نیستم، عرفانی نیستم، عاشق نیستم، دلداده و شیفته تو نیستم؛ می دانم بدبختی هایم همین جاست. خدایا به تنهایی علی علیه السلام ، آن وقتی که زهرای مرضیه اش را دفن کرد، در غربت برگشت خانه، می گفت ای زهرا اگر ترس از دشمن نداشتم سر قبرت تا روز قیامت می نشستم و گریه می کردم. خدایا به غربت زهرای مرضیه، اگر تو دست ما را نگیری، اگر تو این حال معنوی را که بتوانیم تصمیم جانانه بگیریم، به ما ندهی، چه خاکی بر سر کنیم؟
***********************************************************************************
سَيدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا
نعمتهايي كه در دنيا به من دادي و پرده پوشيهايت را فراموش نميكنم. اي آقاي من، محبت دنيا را
مِنْ قَلْبي وَاجْمَعْ بَيني وَبَينَ الْمُصْطَفي وَآلِهِ خِيرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ
از دلم بيرون كن و جمع كن ميان من و ميان (پيامبرت حضرت) مصطفي(ص) و آلش برگزيدگان خلقت
[1] - نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31، ص397.