به بهانه میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
شبی که ماه بر زمین نشست
بسم الله الرحمن الرحيم
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ
سلام بر تو اى فرزند پيامبر (خدا) پروردگار جهانيان
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا بْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ
سلام بر تو اى فرزند اميرمؤ منان سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حَبيبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا صِفْوَهَ اللّهِ
سلام بر تو اى حبيب خدا سلام بر تو اى برگزيده خاص خدا
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَمينَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّهَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا نُورَ اللّهِ
سلام بر تو اى امين (وحى ) خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا بَيانَ حُکْمِ اللّهِ
سلام بر تو اى راه (مستقيم ) خدا سلام بر تو اى بيان (کننده ) حکم خدا
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا ناصِرَ دينِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا السَّيِدُ الزَّکِىُّ
سلام بر تو اى ياور دين خدا سلام بر تو اى آقاى پاک (و منزه از هر عيب )
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمينُ
سلام بر تو اى نيکوکردار وفادار سلام بر تو اى قيام کننده (به امر خدا) و امين
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأويلِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ
سلام بر تو اى داناى به تاءويل (قرآن ) سلام بر تو اى راهنماى راه يافته
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا التَّقِِيُّ النَّقِىُّ
سلام بر تو اى پاکيزه منزه سلام بر تو اى پرهيزکار پاکدامن
السَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقيقُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدّيقُ
سلام بر تو اى حق سزاوار بدان سلام بر تو اى شهيد راست گفتار
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِي وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ
سلام بر تو اى ابا محمد حسن بن على و رحمت خدا و برکات او
امشب، به طواف دستهاي تو مي آييم، دستهايي که زمين و زمان از فيض زلالشان متبرکند.
اي سبط اکبر! نخواه دست خالي برگرديم. مگر تو نبودي که تنها دو بار تمام آنچه را داشتي بخشيدي و سه بار داراييت را با مستمندان به دو نيم کردي؟!
متولد شدي و…
متولد شدي و خاک، گويي دوباره آفريده شد! سرزندگي از سر و روي زمين مي باريد و طراوت روي تمام ذرات هوا پاشيده شده بود.
مدينه، به پيشواز ثمره قلب پيامبر مي رفت و نخلها انگار قدبلندتر شده بودند.
شايد به احترام او بود که از جاي برخاستند. فرشتگان، فوج فوج مي آمدند و بال بر گهواره تو مي ساييدند.
زمين، متبرک شد و شانه هايش زير قدمهايت، به ياد وزن مسيح افتاده بود.
يک ميليون زخم!
حجم ثناي شما در تنگدستي چند واژه نميگنجد؛ که فراتر از لياقت و باور زمينيد؛ هر چند تنهاترين مرد در تنگناي برهه هايي ناجوانمردش…
بسيار مي شود که به شما فکر مي کنم؛ به جَمَل که در آتش حمله هاي مهلکتان سوخت و به صداي ضربه هاي توفاني شمشيرتان؛ به صفين، به نهروان، به روزهايي که در کنار پدر بوديد…
پس با ما بگوييد اي سردار، چه شد که يک روز با يک ميليون زخم از مدائن باز مي گشتيد؟ شما که روزي به رغم کارشکنيهاي ابوموسي اشعري و همدستانش، متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به ميدان جنگ گسيل داشتيد و در صفين، بارها تا مرز شهادت پيش رفتيد؟
با ما بگوييد چه شد که آتش جنگ فرو نشست و معاويه جان سالم به در برد؟
با ما از آن يک ميليون زخم که به همراه داشتيد، به اندازه يک ميليون درهمي که با آن عبيداللّه بن عباس را خريدند بگوييد!
لب ميگزيم و دندان ميفشاريم از اينکه جگرتان هنوز ميسوزد و پاره پاره در تشت ميريزد.
ولي با ما بگوييد اين از کدام زخم است؟ زخم زهر «جعده» که همسرتان بود يا همان يک ميليون زخم؟
جاي سرزنش ندارد اگر در شب تولدتان، از درد سخن ميگويم.
چه جاي سرزنشي است وقتي تو ميآيي، ولي فراتر از لياقت و باور زميني؟