راه خلاصی از بند ها و زنجیرهای روحی 2
راه خلاصی از بندها و زنجیرهای روحی 2
خدای حکیم در قرآن کریم برای کسانی که از هدایت برخوردار نیستند و مرتکب گناه و معصیت می شوند، سه تعبیر بیان فرموده است که عبارتند از: 1- بند و زنجیر؛ 2- چرکی شدن و غبار گرفتن دل؛ 3- امراض روحی و بیماری هایی که دل و جان انسان گرفتار آن ها خواهد شد.
آیات و روایاتی که گرفتار شدن روح به این زنجیرها و ناخالصی ها را بیان می کند، نحوه خلاصی را
هم ذکر کرده است. مثلاً در سوره مبارکه مدّثّر داریم که: «کُلَّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَةٌ * إلا أصحابَ الیَمِینِ» ؛ هر انسانی در گرو عملی است که انجام داده؛ مگر اصحاب یمین» کسانی که عمل آن ها همراه با یمن و برکت است؛ یعنی عمل صالح انجام می دهند. پس عمل صالح انسان را آزاد می کند.
>تعبیر اول بند و زنجیر
حضرت امیر سلام الله علیه فرمودند: «قََیَّدَتکَ ذُنوبُک »؛ گناه تو را به زنجیر کشیده است. یا «فی أعناقِهِم أغلالاً» ؛ اغلال جمع غُل، یعنی زنجیر؛ یا در دعای پر فیض کمیل: «وَ فُکَّنی مِن شَدِّ وِثاقی» ؛ «وثاق» همان بند را می گویند. «شَدّ» هم یعنی محکمی. خدایا رهایم کن از محکمی این بندی که مرا بسته؛ یا روایتی که جابر از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده بود که: «ما مِن عَبدٍ الّا و هُو یُضرَبُ عَلَیهِ بِحَزائِمِ مَعقُودَةٍ» ؛ هیچ آدمی نیست که بندهایی که معقوده است- گره خورده است- او را گره می زند و می بندد.»
تعبیر دوم رین و چرک
گناه برای آدمی چرک ساز است و غباری بر قلب و روح او خواهد شد. تعبیر چرک هم در متن آیات و روایات آمده است. « کَلّا بَل رانَ علی قُلوبِهِم »؛ «ران» یعنی چرک؛ وقتی دل چرکی شود، آن وقت انسان نمی تواند خدا را زیارت کند. تعبیر زیارت خدا در روایات و در دعاها آمده؛ از جمله در فرازی از دعای عرفه سید و سالار شهیدان آمده: «الهی تَرَدُّدِی فی الآثارِ یُوجِبُ بُعدَ المَزار» ؛ خدای من اگر سرگرم آیات تو شوم و بخواهم از آن ها به تو منتقل شوم، باعث می شود که دیرتر تو را زیارت کنم.
تعبیر «چرک» در مناجات شعبانیه هم وارد شده است: «فَشَکَرتُکَ بِإدخالِی فی کَرَمِکَ وَ لِتَطهِیر قَلبی مِن أوساخِ الغَفلةِ عَنک» ؛ خدایا تو را سپاس می گویم به خاطر این که دل مرا از چرک غفلت پاک نمودی. «اوساخ» جمع «وسخ» به معنی چرک است
قرآن کریم در هر بخشی بحث را تا پایانش ادامه داده است؛ مثلاً در بحث « رین» فرمود: دل اول چرکین می شود، بعد میل به باطل پیدا می کند، بعد دیگر دل حیاتش را از دست می دهد. مرحله ای که چرکین می شود، به «رین» تعبیرمی شود.«فَأمَّا الَّذینَ فی قُلُوبهِِِم زَیغٌ» ، در مرحله دوم میل به باطل پیدا می کند. مرحله سوم دل، بسته ، مُهر می شود؛ «خَتَمَ الله علی قُلُوبِهِم »؛ دل به سه مرحله رینی(چرکین شدن) و زیغی(میل به باطل نمودن) و ختمی(مُهر شدن) راه پیدا می کند
تعبیر سوم مرض و بیماری روحی
در آیات و روایات آمده از لحاظ قلبی عده ای سالم هستند «إلّا مَن أتَی اللهَ بِقلبٍ سَلیمٍ »؛ قلب سلیم یعنی دلی که سالم است. در مقابل دل سالم، دل مریض است.«فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ »
در مرحله دوم فرمود که باید به بیماری دل رسیدگی شود تا علاج پیدا کند. اگر علاج پیدا نکرد، مانند بیماری های جسمانی مزمن می شود. لذا در بعضی از آیات فرمود: «فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً» ؛ اگر رسیدگی نکنید. این مریضی پیشرفت خواهد کرد. مزمن می شود تا آن جا که انسان می میرد
در آیات تعبیر مرگ داریم. می فرماید: «وَ أمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَتهُم رِجساً إلی رِجسِهِم وَ ماتوا وَ هُم کافِرُون» ؛ هم تعبیر رجس آورده، هم تعبیر مریضی. رجس مربوط به قسمت دوم است. چرک و پلیدی دل را با تعبیر مرض همراه کرد. یعنی این ها یکی هستند. به یک اعتبار چرک می گوییم، به یک اعتبار بند می گوییم و به یک اعتبار مریضی می گوییم. فرمود:«فزادَتهم رِجساً إلی رجسٍ و ماتوا» می میرند. نه این که مرده افقی شوند، نه بلکه آن ها مرده های عمودی هستند به تعبیر نهج البلاغه: «فَالصُّورَةُ صورةُ الإنسانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حَیَوانٍ لا یُعرَفُ بابَ الهُدی فَیَتَّبِعَهُ و لا بابَ العَمَی فَیَصُدَّ عَنهُ وَ ذلِکَ مَیِّتُ الأحیاء» ؛ «میت الأحیاء» راه می رود ولی درک نمی کند. یک تعبیر هم در قرآن کریم آمده واقعاً تعبیر خطرناکی است. می فرماید:«و مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت» ؛ «یَمُت» مجزوم آمده، جواب آن ارتداد است. یعنی ارتداد مساوی با مرگ است.
خداوند در قرآن می فرماید انبیا آدم های سالمی هستند، روح شان سالم است. نبی نمی تواند روحش مریض باشد. اگر نبی مریض باشد، نمی تواند شفا بخش روح و مرهم روح دیگران باشد و روح دیگران را روانپزشکی کند. خداوند در سوره مبارکه صافات، پیامبران را یکی یکی نام می برد. «سلامٌ عَلَی نوحٍ فِی العالَمِینَ» ؛«سلامٌ عَلَی إبراهیمَ» و همین طور اسم برده و یک تعبیر جامعی هم دارد. «سَلامٌ عَلَی المُرسَلینَ» ؛ سلامتی باد بر رسولان ما؛ یعنی پیامبران خدا همه از نظر روحی سالم هستند.
بعد فرمود: کسانی که به بهشت می روند، باید سالم باشند. بهشت جای آدم های مریض نیست. بیماران روحی را آن جا راه نمی دهند. در بعضی موارد فرمود که: «إدخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ» با سلامتی وارد بهشت بشوید. اگر انسان روحش مریض باشد، سالم نمی گویند. پس بهشتی ها همه سالم اند. در بهشت مریض راه نمی دهند.
در ادامه درباره افراد مریض می گوید: «لَهُم قُلوبٌ لا یَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أعیُنٌ لا یُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا یَسمَعُونَ بِها» ؛ افراد مریض نه به ارتداد رسیده اند که بمیرند و نه این چنین است که آن چه انجام می دهند، عمل صالح باشد، آلودگی هایی دارند. مثلاً یکی از آلودگی ها طمع در شهوت است. خصوصاً چشم چرانی از بیماری های حاد جامعه است. مولای متقیان در نهج البلاغه تعبیری دارد که اگر انسان نگاهش را به منظره گناه نگه دارد، باعث تهییج شهوت می شود. از طرفی برای کنترل چشم روایتی در بحار الانوار آمده که وجود مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
« غُضُّوا اَبصارَکُم تَرَونَ العَجائِب» ؛ شما چشمان تان را کنترل کنید، عجائب می بینید.
در سوره ی مبارکه احزاب فرمود: اگر کسی از شنیدن صدای زن به هیجان بیاید، این مریض است: «فَلاتَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الَّذی فِی قَلبِهِ مَرَضٌ» ؛ فرمود: خانم ها صدای تان را نازک نکنید، چون وقتی صدای تان را نازک کردید، مردانی که دل شان مریض است، به طمع می افتند. شاید بتوانیم از این آیه استفاده کنیم، جوانی که دل او سلیم باشد و روحش پاک و مطهر باشد، اگر چه آن زن به هزار جلوه هم بیرون آمده باشد، برای او اثری نخواهد داشت. چون فرمود کسی که قلبش مریض است، طمع می کند؛ ولی اگر دلش سالم باشد، حتی از صدای نازک زن، به طمع نمی افتد. دلی که پاک است، این ها را نمی خواهد.
کسی که قلب سلیم دارد، مشتری متاع های دیگر است، او می خواهد کالاهای دیگری را در این دنیا پیدا کند.
حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در دو کتاب شریف، یکی سرّ الصلوة که برای طلبه ها نوشتند و یکی آداب نماز که برای آدم های عادی نوشتند. هر گاه می خواهند سرّی از اسرار را بیان نمایند، از روایات کتاب مصباح الشریعه نقل می کنند. مثلاً برای بیان سرّ وضو که چرا مسح می کشیم؟ چرا صورت را می شوییم؟ روایتی از امام صادق علیه السلام آورده که فرمودند:« صورت را که می شویی برای این است که بگویی خدایا من با همین چشم که در این صورت قرار گرفته، گناه کردم. با همین دهان گناه کردم. خدایا این ها را می شویم. خدایا مسح می کشم برای این که افکار زشت از سرم بیرون رود.» حالا لطافت را ببینید، چون افکار در سَر انسان لطیف است. این جا مسح باید کشید. ولی گناه چشم و گوش که محسوس است، از حواس ظاهری است، این جا باید آب بریزد، جاری شود. به تناسب خودش است؛ فکر لطیف مسح می خواهد، چشم محسوس غسل می خواهد.
حضرت در مصباح الشریعه فرمودند: علامت این که از سلامتی خارج و آهسته آهسته مریض می شوی، سه چیزاست
- آهسته آهسته شیرینی عبادت برای تو کاسته می شود
عبادت برای اهلش یک شیرینی دارد. در اصول کافی آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةً فَعانَقَها وَ أحَبَّها بِقَلبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ» ؛ والاترین مردم کسی است که با عبادت عشق می کند (عبادت معشوق این هاست، نه مکروه، که از روی کراهت عبادت کنند. یک معنای ظریف تر هم دارد یعنی فکر و ذکرش با خداست)، قلب شان با عبادت معانقه می کند (معانقه یعنی انسان طوری بچسبد که سینه به سینه بچسبد، صورت به صورت بچسبد) با عبادت گره خورده اند، با بدن خودش هم مباشرت دارد (مباشرت یعنی ارتباط مستقیم دارد)
در ادامه می فرماید: «فَهُوَ لا یُبالِی عَلی ما أصبَحَ مِنَ الدُّنیا عَلَی عَسرٍ أم عَلی یُسرٍ »؛ کسی که این طور است آسمانی است، دیگر زمینی نیست. این کار ندارد که فردا صبح چه خواهد شد. می خواهد سختی باشد، می خواهد آسانی باشد. چنین کسی شعارش این است که ما مأمور به تکلیف و وظیفه هستیم؛ نه مأمور به نتیجه
- به موازات از دست دادن شیرینی عبادت، میل به گناه در او پیدا می شود، دوست دارد گناه کند
این که دوست داریم گناه کنیم، دست ما نیست. علل و عواملی که خودمان فراهم کرده ایم شوق گناه را در ما به وجود می آورند. آن عوامل ارادی است، ولی ایجاد شوق ارادی نیست. اگر آن عوامل را انجام دهیم، محصولش این است که مشتاق می شویم. البته در بعضی از افراد هم نوسان دارد. یکنواخت نیست، یکی دو هفته عجیب شوق گناه دارد و حوصله ندارد نماز اول وقت بخواند. بدش می آید، نسبت به عبادت کراهت قلبی پیدا کرده است.از طرفی نسبت به انجام گناه شوق دارد، با خودش در گیر می شود که اگر این طور جلو روی کافر می شوی. آخر از دست خودش گریه اش می گیرد. باز بادهای رحمت الهی وزیدن می گیرد. «إنَّ لِرَبِّکُم فِی اَیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ »؛ نسیمی به او می رسد و دوباره حال عبادت پیدا می کند. اول وقت نماز می خواند، شتاب می کند. دلش محکم می شود و می تواند جلوی گناه بایستد. این حالت ها به خاطر همان رحمت الهی است که وزیدن گرفته است، بنابراین ما به هر چه مشتاق شویم، دنبال همان راه می افتیم.
چشم هر قومی به سویی مانده است کان طرف روز ذوقی رانده است
از چیزی که لذت برده ، دنبال همان می رود. اگر از گناه لذت برده، دنبال گناه است. اگر از عبادت لذت برده، دنبال عبادت است. این جاذبه های درونی در همه ما وجود دارد.
دروازه هستی را جز ذوق مدان ای جان این نکته شیرین را درجان بنشان ای جان
- علم به حرام و حلال را از دست می دهد، دیگر بی اعتنا است
یک غذایی که می خورد، خمسش داده شده یا نه؟ این حرفی که می زند برای خداست؟ غیبت، تهمت، ایذاء(آزار رساندن)، تحقیراست یا نه؟ این ها حرام است یا حلال؟ این علم را از دست می دهد. دیگر میلی ندارد که مراقبت کند
غذا اثر عجیبی در روح انسان می گذارد. همین غذایی که سوخت مادی جسم ما را تأمین می کند، آثاری هم بر روح انسان دارد. اما چه ارتباطی با روح انسان پیدا می کند؟ یکی از نگرانی های من نسبت به اماکن عمومی مثل مدرسه طلاب، پادگان ها یا سپاه، این است که اسراف درآن جا به آسانی صورت می گیرد. این اسراف ها بار معنوی مدرسه را کم می کند و حالات روحی انسان را کاهش می دهد.
خدای سبحان را سوگند می دهیم به عظمت خودش؛ «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ اَسألُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدسِکَ و اَعظَمِ صِفاتِک وَ اَسمائِکَ أن تَجعَلَ اَوقاتی مِنَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ بِذِکرِکَ مَعمُورَةً وَ بِخِدمَتِکَ مَوصولَةً وَ اَعمالی عَندِکَ مَقبُولَةً»
خدایا لیاقت درک فیوضات این ماه را نصیب همه ما بفرما.