من فقط آموخته ام گوشه ای بنشینم ، پا به پای روضه های خونین تو زار بزنم.......
13 آبان 1392 توسط sadeghi
لحظه هایت را چگونه درک کنم با این باور انگشتانه ای! ای بیکران
ای بزرگ آیا در حجم کوچک اندیشه ما می گنجی؟
روحی که تودر تن آفرینش دمیدی ، خونی که تو در رگ های هستی دواندی، یگانه است و بی بدیل
نامت آن چنان سترگ است که به هر واژه ای اشارتی می کنم برای وصفت، کمر می شکند
وصف تو کار من نیست. درک تودر توان من نیست
من فقط آموخته ام که گوشه ای بنشینم ، پا به پای روضه ها ی خونین تو زار بزنم و اشک های ناقابلم را به پای عظمتت بریزم
من فقط آموخته ام که با ذرّه ذرّه وجودم به نام مقدّس تو عشق بورزم و در هر مجلس یاد تو،تکه ای دیگر از قلبم را به پایت قربان کنم
یا حسین ! ای کاش بودم در آن شب سنگین امتحان ؛ حتّی اگر مردود، حتّی اگر محروم
لااقل می دانستم پاسخ این همه ادّعای دلم را چه باید بدهم.
آن ها که ان شب تاریکی را پناهی دیدند برای گریز از حمایت تو، مثل من تو را دوست داشتند
مثل من می دانستند که تو فرزند پیامبری ، فرزند علی(ع) و فاطمه(ع)
آن ها حتی خیلی چیزها می دانستند که من نمی دانم
ولی با این حال
رفتند
تو راضی بودی به رفتنشان. شهید کربلا شدن مقام کوچکی نبود.
به لیاقت های کوچک نمی رسید
این نام با شکوه، تنها زیبنده ی بزرگ مردانی بود که برگزیدگان تاریخ بشریّت بودند.
و چه اندک بودند
آنان که تو را برگزیده بودند و تو راهی عظیم را
و در این میان«جان» چه بهای ناچیزی به حساب می آمد
همان که چه آسان به حضرت دوست تقدیمش می کردید
حسین جان عاشقان تو بسیارند. بسیار در بسیار؛ از هر گوشه و هر کنار؛ از هر اندیشه و هر دیارروح بلند تو را می ستایند
بر آستانت سر می سایند؛ به عشق تو جان می یالایند و از غم تو روح می فرسایند
این است آنچه می دانند و برایت می کنند
تو نیز از خدایت بخواه آگاهی های عارفانه و زندگی های عاشقانه نصیبشان سازد
و در آزمون خیمه ی مهدی(عج) سربلندشان بدارد.
نظیفه سادات موذن